هر روز این دیار، صدها مجادلست
با اشک و انتظار با درد و انتحار با دود و انفجار با زجر و انزجار
هر صبحِ روشنی، صد سنگ بر تن است تا انتهای روز این درد با من است
با هر مشقتی سنگی زنم زمین، لختی نفس کشم از راحتی این
دور تو خط کشم یا روی خویشتن من از تو دست کشم یا دست ز خویشتن؟
هرجا که بنگرم یاد تو با من است زین خاطرات خوش صد درد در من است
هر روز این دیار ده مرگ مطلق است ، من زنده نیستم ، این مرگ معلق است
صبح دگر شود صد سنگ سخت تر تا انتهای روز، دردمند و مسخ تر
دلمرده و غمین، پردرد و منفعل در من گلایه نیست یا خشم یا که کین
من ظالمم ولی تو متجاوزی تو باعث تمام این درد غامضی
هزاران شعر در من هست که می گوید که بگریزم
هزاران شور در من هست ک با تقدیر بستیزم
هزاران حسرت خاموش، پشیمان و پریشان هوش
هزاران جنگ با جالوت، دماوندی پر از باروت
برچسب : نویسنده : animadversion13 بازدید : 87