مسطور مبسوط مسکوت

ساخت وبلاگ

ابتدای حق قرائت: 98.01.15 _ 21:15
در آن پانزده دقیقه بر تو چه گذشت، چه شد که تا طرد من پیش رفتی؟

مقصر منم یا این نثر مسموم مشمئز کننده؟ ادبیات را که نمیشود محکوم کرد، معذور است.
صوت صامت سهمگینی سراسر سرم را محصور کرده و مرا ساکت. 
مصیبت بسی فراتر از ظرفیت من است. تو نا خواسته مرا شکسته و فرو میریزی و هیچگاه نمیفهمی چه کرده ای. شرف و شعور و شخصیت مرا می گایی و میگویی باید دلیل میاوردم؟
آن گاه خود را ناجی تلاشگری معرفی میکنی که از هیچ تلاشی دریغ نکرد و مرا ویرانگری که از هر ترفندی چندی پیاده کرده تا دنیای خویش را ویران کند.
من به تمام جهان مشکوکم، به تو اما نه؛ شاید همین تفکر نا صحیح باعث تحلیل های نا به جا شود و تو را از درک زاویه دید من بازدارد.
حالا مرا منسوب به نسبی میکنی که خود بازستانده ای و نمیدانی وقتی می گویی با خانواده ات رفته ای چه بر سر من می آید. نمیدانی حال کسی که به زاد روز عزیزترین کسش دعوت نیست و تنها راه ممکن برای ذره ای موثر بودنش به شکست انجامیده را.
بیهوده خود را فریب نده، هیچ کس جای تو را نخواهد گرفت چونان که هیچ یک پیش از تو جای تو را پر نکرده است.
روزی مرا همانگونه که بودم میخواستی و حالا از آن رنجوری. من همانگونه رفتار کردم که بودم، همانگونه که گفته بودم. تو تشویق را به تخریب ترجیح دادی تا تنها نمانی.
اعجاب متن در این است که در نهایت با تصویر سبب تصمیم به پایان اشتباه، مرموزانه مجبور به اعتراف تضمین آغازین است.
 تاس را بایست ریخت، مهره را باید حرکت داد.
من مفتخرم به افتخاری مسموم به حسرت که در دست داشتن مصمم دستیست در دستم که میشناسم و پا گذاشتن به جهانی که نمیشناسم نه تصویر عصبانیتم.
تو تسلیم نشدی، یادت نیست؟ یکدنده ات آخر دستش را بالا برد. یکدنده ای که فکر میکرد مهربان است.
و تو هنوز نمیدانی که من مظنون به خلق خنده های مصنوعم و نه عصبانیتم را سر تو میکوبم. من هرگز آسیب تو را نخواسته ام. تو تنها مجبور به تماشای سایه ی  یک سیمای سر سام آوری و خواستار سانسور سایه که گویی من از آن معذورم.

پسپند: مسطور مبسوط مسکوتی که نمیخواست مخرب باشد.

 

مسکوت

!?Did you really kissed that Snickers...
ما را در سایت !?Did you really kissed that Snickers دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animadversion13 بازدید : 134 تاريخ : چهارشنبه 11 ارديبهشت 1398 ساعت: 22:01