خشم های خویش را فرو میخورم، میخورم،میخورم تا بالا بیاورم این زندگی زننده را. وقتی این بودن نیمه کاره مایه ی شکست و سر افکندگیست. وقتی که دیگر نه فقط سمبل بدبختی و حقارت که سبب ضعف و سرخوردگیست.
خشم خون مرا به جوش می آورد، آتشی در من شعله ور است که خاموش نمیشود، چونان سیلابی که راهی بر طغیانش نیست، بی رحمانه مرا می سوزاند و ذوب می کند.
در من آشوب است، گویی شصت شورشی متجاوز شرط کرده اند که با شکنجه جنازه ام کنند، گرچه شاید سیمای شخصی را داشته باشم که شل گرفته تا کمتر درد بکشد ولیکن مرا دردیست کشنده و بی درمان.
برچسب : نویسنده : animadversion13 بازدید : 113