دور افتاده ام. دور افتاده ام از تو، دور افتاده ام از همه چیز، در جایی دور افتاده که هیچ چیز سر جای خودش نیست.
دور افتاده ام و دورادور دوستتدارم. دورادور دورت میگردم و بوسیده می شود نقطه نقطه ی بدنت.
تو باید جایی در آغوش من باشی تا جهانم آرام بگیرد و جهان آرام بمیرد و تو بمانی و من. این تمام آنچه هست که می خواهم، تمام آنچه که همیشه می خواسته ام. من به تو نیازمندم و با تو بی نیاز، انگار که تمام نیازم از هستی، هست تو باشد و برای زیستن بسی بیش از آب و غذا و دم و بازدم هوا تو را نیازمند باشم.
"به اندازه ی تمام زن های جهان که به توان مردها رسیده اند دوستتدارم."
امیدوارم روزی برداشت دوم "جمله" ، جذر برداشت اول باشد با ریشه ی مرد ها!
خان