تماماً محثوث

ساخت وبلاگ

ثانیه های پس از آن را به سایه ی سیاهی خیره شده بودم ، با دهانی باز و چشمانی که هنوز مات بود و نمیدانست شب سختی را خواهد گذرانید.
در مرام من بازستانی آنچه که داده ام شایسته نیست و من تو را قدرتی داده ام که امروز چوبش را میخورم، چوبی که گویی برای من از هر زهری سوزنده تر است. انگار که شیشه ی عمرم را به دستی سپرده باشم که گاهی به کار دیگری بند است.
من مصمم به یک صداقت ناقصم و معذور از صراحت حاضر، مصدوم از حماقت ناظر و مظنون به زوایای کاذب. من معصوم از حصر هرگونه حساسیت و مسموم به حبس این مصلوبیتم.

!?Did you really kissed that Snickers...
ما را در سایت !?Did you really kissed that Snickers دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : animadversion13 بازدید : 128 تاريخ : سه شنبه 29 بهمن 1398 ساعت: 23:06