یک به یک روزنه های تردید را کور کن. تفنگ بردار و قیامت کن. تو باید جوری هدف بگیری که فشنگ ها از آخرتشان به رعشه بیوفتند و خشاب از این لرزش نشئه شود. هر مالش ماشه مرگ دهشتناک یک شهروند است. صفیر، اصابت و زمین افتادن جسد. فشنگ بعدی ، نشانه ی پسین. کافیست برل نشمه شود تا همه چیز مشق شب باشد.
نه من تک تیر اندازم نه هدف ها چنین ساکن و دست یافتنی. هدف هارا باید به چنگ آورد و خرخره جوید، آرام و بی احساس. درنگ جای قاتل و قربانی را تغییر می دهد. احساس را نباید کشت باید نا دیده رهایش کرد آنوقت خودش آنقدر حساس است که گوشه ای خودش را پنهان کند، آنقدر ماهرانه که حتی اگر کلید را داشته باشی درب را نیابی. آنوقت نه طعم نا خوش خون بازدارنده است نه جنگ جانکاه جانبازی که نه چنگال از بدن من برون می کشد و نه چشم از دنیا می شوید. به دام افتاده ای که دست به دامان صیاد است.
خان
برچسب : نویسنده : animadversion13 بازدید : 161